هر شیئی در عالم دارای یک مرکز ثقل است
اما دل من مستثنی است
دل من دو مرکز ثقل دارد و آن هم نزدیک بهم
حرم عباس بن علی و حرم حسین بن علی(ع)
همان طورکه عباس علمدار، تفسیر عشق کربلایی است
لحظه لحظه و وجب به وجب عاشورا راهنمای شناخت رسم پرواز پر گشودگان دل است
فدای لب تشنه ای که هم کوثر وصل است و هم کشتی نجات
از ما برتران می گویند:
نام حسین(ع) مفتاح حجب لقا و وصال رضاست
و من می گویم با حسین(ع) تو را شناختم ای شهید
و این کمترین بهره من از وجود خون خداست و این بیشترین و بهترین راهنمای نجات من است از لطف کریم کربلا
ای کاش من هم به آن سکویی می رسیدم که به جای شناخت راه
وصال و لقا و رضا می گرفتم
هرچند پر کشیدگان همین راه را توصیه کردند
ماندن و اصرار بر ماندن بر در این خانه
می دانید این را از کجا می گویم؟
اگر کسی تاکنون برایت نگفته من می گویم:
صبح گاه نام حسین بود و عَلَم عباس،
پشت بام ساختمان های دو کوهه حرم حسین بود و زیارت عاشورا،
ظهر قدقامت علی اکبر بود و شام غربت زینب.
و این سرمشق دفتر هر پرگشوده بود و تکلیف هر روز و شب
چرا که: تکلیف همه ما را سیدالشهدا مشخص کرده.
خوشا به حال آنان که به مرحمت اداء لطف کردن
و وای بر ما که به زحمت اداء دین می کنیم
خوشا آنان که در شب وصال در تاریکی و خلوت خیمه عشاق
در هنگامه آزادی از قید تکلیف با دامن اشک آلود به پای مولا نشستن
تا شبی دیرتر کاروان غم به سرزمین دل زینب میهمان گردد.
ادای تکلیف با تشویق چه رابطه ای دارد نمی دانم
اما می دانم این حرف در هیچ کربلایی معنا ندارد
اگر باور نداریم از جٌون غلام سیاه حسین بپرس.
و شاید اینکه رمز بقا در لقاء نهفته همین فراتر از تکلیف و پیشگامی در عمل باشد.
عمل به تکلیف کاری عاقلانه است
و آنجا که سیمرغ عشق لانه می کند پرستوی عقل کوچ می کند.
... عرصه سیمرغ به جولانگه... توست