یادش بخیر دوران کودکی و بازی های آن، شعرهای مادربزرگ ها
گنجشک اشی مشی لب بوم ما نشین ...
یادشان بخیر آنان که دنیا برایشان بزرگ تر از بازی های کودکانه نشد و شعرهای نغز آن دوران را تفسیر کردند، مرغک دل را هر صبح و شام از روی حس کنجکاوی کودکانه
برسر بوم آمال آسمانی می نشاندند و آرزوی همسایگی با ستاره را تمنا می کردند
و با باران اشک پر و بال می زدند، چشمان خود را هر نیمه شب با زلال رحمت حوض کوثری مقابل حسینیه غسل می داند تا روزی لیاقت رقص زیر شمشیر را به چنگ آورند.
ای حوض کوثری حسینه دو کوهه ای شاهد استوار
چه نقش هایی را در چشمان رنگارنگ و دل های یک رنگ دیدی آیا شود که با ما بازگویی؟
و شاید بتوان گفت بین عاشق و معشوق تفاوتی نیست بلکه هرچه هست اشتراک و شباهت است
چرا که هر دو به عشق می اندیشند و جز یکدیگر کس دیگر را نمی بینند.
در جایی که این همه قرب و حضور است، نقطه شروع و پایانی را نمی توان نشان داد
ادبیات اینان دو حرفی است حرف اولش، اولین حرف الفبایی ما و دومین اش، یکی از آخرین حروف آن، یعنی فقط «او»